باز باران با ترانه . . .
میخورد بربام خانه . . .
خانه ام کو؟
خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟
... روزهای کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین ؟
پس چه شد !
دیگر کجا رفت ؟
خاطرات خوب و رنگین !
در پس آن کوی بن بست در دل تو آرزو هست؟
کودک خوشحال دیروز غرق در غمهای امروز
یاد باران رفته از یاد،
آرزوها رفته بر باد. . .
. . .
باز باران ،
باز باران می خورد بر بام خانه ،
بی ترانه !
بی بهانه !
شایدهم گم کرده
راه این خانه...
نظرات شما عزیزان:

.gif)

